بحثى که امروز من مطرح میکنم، بحث لزوم بازشناسى الگوى توسعه و پیشرفت است. ما میخواهیم پیشرفت کنیم. مدل این پیشرفت چیست؟ این مدل را باید بازشناسى کنیم. در آخرین دیدارى که من با دانشجوها داشتم - چند ماه قبل در سمنان - بحث تحول را مطرح کردم. گفتم تحول، سنت الهى است در زندگى بشر. با او سینه به سینه نباید شد؛ از او استقبال باید کرد. باید تحول را مدیریت کرد، تا به پیشرفت بینجامد؛ جامعه را پیش ببرد. این را آنجا مطرح کردم. البته همانجا هم گفتم - الان هم تکرار میکنم - دانشگاهیان؛ چه دانشجو، چه استاد و حوزویان؛ چه طلبه، چه استاد، همه باید این خط و رشتهى فکرى را تعقیب و دنبال کنند. حالا توضیحات بیشترى عرض خواهم کرد تا بتوانیم به نتیجه برسیم.
کارهاى بزرگ از ایدهپردازى آغاز میشود. این ایدهپردازى کارى نیست که در اتاقهاى دربسته و در خلأ انجام بگیرد. باید فکرهاى گوناگون، اندیشههاى گوناگون با آن سر و کار پیدا کنند، تماس پیدا کنند تا آنچه که محصول کار هست، یک چیز عملى و منطقى از آب در بیاید. پس جان کلام، در این بحثى که امروز من میخواهم بکنم، این است که ما باید توسعه و پیشرفت را بازشناسى کنیم، ببینیم براى کشور ما، براى جامعهى ما، مدل پیشرفت چیست.
.... لزوم این کار را باید بیان کرد؟ خیلى ساده است؛ به خاطر اینکه امروز در چشم بسیارى از نخبگان ما، بسیارى از کارگزاران ما، مدل پیشرفت صرفاً مدلهاى غربى است؛ توسعه و پیشرفت را باید از روى مدلهایى که غربىها براى ما درست کردهاند، دنبال و تعقیب کنیم. امروز در چشم کارگزارانِ ما این است و این چیز خطرناکى است؛ چیز غلطى است؛ هم غلط است، خطاست، هم خطرناک است.